یک نگه کرد و گذشت ...منو نشناخته بود
اخه رنج و غم و درد ... کارمو ساخته بود
اون که از شاخه ی عمر منو با سنگ غم انداخته بود
اون که بر جون و دلم مثل سرمای خزون تاخته بود
منو نشناخته بود !
یاد یک خاطره .. یک عمر تباه ..مثل اه..مثل یه ناله
دوید از پی او .. دامنش را بگرفت .. شد قدمها کوتاه
رو بمن کرد و ... نگاهی ... چه نگاهی
رنگ و رویم چو بدید رنگشو باخته بود
اخه رنج و غم درد ....... کارمو ساخته بود
یک نگه کرد و گذشت ...یک نگه کردو گذشت
نظرات شما عزیزان:
بازم بهت سر میزنم بابای
ادامه مطلب